#گاهی_عشق_از_پشت_خنجر_می_زند__پارت_112


امیررایا گفت:هوی...

دستم رو گذاشتم پشت سرم و گفتم:آخ روانی...مگه دروغ میگم؟

آرتمن سری تکون داد و گفت:تقصیر این امیر بی شعوره...پرروت کرده!حالا من دو تا فحش دادم،شماها که شرف استادتون رو بردین!

پگاه اخم کرد و گفت:اون سگ تو روح شده اصلا شرف نداره که بخوایم ببریمش!

آرتمن چشاش قد دو تا سکه شده بود.متعجب گفت:شما کی هستین؟

پگاه پوزخند زد و گفت:دانشجوهای رادمنش! ا ِا ِِاِ..این یابو همونی بود که فحش اولی تموم نشده بود فحش دومی رو پیشکش می کرد...رادمنش بدبخت تو عمرش این همه بی تربیتی رو تو وجود یه نفر ندیده بود!

آرتمن اخم کرد.آندره خندید و گفت:تا خود اونجاش سوخت وقتی فهمید آرتمن شاگردش نیست! سکته رو که زد!

سیما گفت:روانیه...فکر کرده مدرسه اس..نیومده میگه درستون عقبه!فرجه های امتحانها رو هم بیاین پروتز!

روژان ابرو بالا انداخت و گفت:اگه اینطوره پس چرا گذاشتنش استاد بشه؟

امیر با تحقیر گفت:رادمنش خان فقط یه مهره است..حالا هر چی هم دکتر خوبی باشه بازم نفوذ نداره...خواست با بابای من مچ بشه...آها راستی بچه ها...دیروز اومده بود شرکت بابا..منم اونجا بودم.یعنی وقتی منو دید صورتش سریع قرمز شد و اومد که بکشتم...چنان به بابام طعنه زد که پسرتون فلان فلان که نگو...بابای منم اول سیاست به خرج داد و وانمود کرد که همه چیز رو می دونه و از ارمیا عذرخواهی کرد ولی وقتی رفت بابام اومد خفه ام کنه!فکر می کرد من و رویا نامزدیم... منم رادمنش رو گذاشتم تو خماری و گفتم واسه دفاع از زن آینده ام باید می زدمت!..بعدش دوباره واسه بابا ماس مالی کردم.. اصلا خودمم نفهمیدم چی گفتم...آخرشم گذاشت پای عشق جوانی.

امیر دستش رو دور شونه ی من حلقه کرد و گفت:آره رویا؟

از فکر بیرون اومدم و خواستم چیزی بگم که آندره گفت:امیر اینجا تگزاس که نیست!دستت رو بردار ببینم!

روژان گفت:والا می خوای جم تی وی ببینی امیررایا و رویا رو بزار کنار هم!سطح فوق دکترا کار می کنن!

romangram.com | @romangram_com