#فردا_بدون_من_پارت_53

عمہ:"گفتم کہ..."

من:"عمہ نمیخواددروغ بگیدولی اگہ کمکی ازدست برمیادبگیددریغ نمیکنم"

عمہ:"مثل مادرت تیزی"

بااخم گفتم:

"من مثل اون نیستم"

عمہ بالبخندگفت:

"آره توخیلی بهتری "

لبخندی زدمودیگہ چیزی نگفتم کہ یهومهدیہ ازجاش بلندشد باتعجب نگاهش کردیم کہ گفت:

"بااین آهنگ نمیشہ نشست"

دست منوکشیدگفت:

"بیابریم قربدیم "

باباباخنده گفت:

"آره بریدجوونا بریدهنرتونونشون بدید

من"پس مارفتیم فعلا"

بوسی واسہ بابافرستادموبامهدیہ مشغول رقصیدن شدم همونطورکہ داشتیم میرقصیدیم مهدیہ گفت:

"آرام پیش خونوادت کلا یہ شکل دیگہ ای لوس وشیطونی ولی پیش دوستات اینطوری نیستی ،نہ کہ خودتوبگیریا نہ

ولی خُب اونجوریم کہ پیش خونوادتی نیستی"

جوابی نداشتم بدم همونطورکہ میرقصدم گفتم:

romangram.com | @romangram_com