رمان فردا بدون من

#فردا_بدون_من_پارت_30


پیش خدمت سفارشامونوآوردکہ همون لحظہ صدای اس ام اس گوشیہ آنیتابلندشدآنیتابعدازخوندش بلندزدزیرخنده گوشیوازرومیزطرف ماسُردادعرفانہ بودکہ

یہ صفحہ فحش فرستاده بود لبخندی زدموگوشیو گذاشتم سرجاشوریلکس مشغول خوردن سفارشام شدم

**********************************

وقتی رسیدم خونہ ازشدت خستگی یاهمون مانتووشلواربیرون خودموپرت کردم روتختو خوابیدم بہ جاهای حساس خوابم رسیده بودم کہ احساس کردم یہ چیزی رفت توگوشم بیخیال داشتم سعی میکزدم ازخواب بیدارنشم کہ ببینم خوابم بہ کجامیرسہ کہ یهوباصدای وحشتناکی ازخواب بیدارشدم گیج بہ اطرافم نگاه کردم کہ دیدم سیاوش بایہ لبخندگنده داره نگام میکنہ نگاهی بہ خودم انداختم کہ متوجہ هندزفری توی گوشم شدم پس کاراین مارمولکہ حرصی نگاهی بہ ساعت انداختم کہ شیش صبح نشون میداد ازحرص زیادجیغ بلندی کشیدم کہ سیاوش کہ تااون لحظہ داشت میخندیدساکت شدبلافاصلہ دراتاق باضرب بازشد آرسام وکیارش درحالی کہ فقط یہ شلوارک پوشیده بودن وموهاشون سیخ شده بوداومدن تواتاق داشتم باتعجب بهشون نگاه میکردم کہ باصدای خنده سیاوش بہ خودم اومد بایہ حرکت ازتخت پزیدم پایینو افتادم دنبالش کہ اونم فرزترازمن ازاتاق زدبیرون کہ لحظہ بیرون رفتن خوردبہ آرسام کہ هنوزبخاطراینکہ خوابش میومدگیج بودوباعث شدآرسام محکم بخوره زمین وبیوفتہ منم پام گیرکردبہ آرساموافتادم روش حالادیگہ کیارشم داشت سیاوشوباخندیدن همراهی میکرد عصبی زل زدم بہ دوتاشون کہ کیارش سریع ساکت شدباصدای آرسام کہ میگفت

"جات خوبہ؟ نمیخوای بلندشی؟"

ازروشکمش بلندشدمو افتادم دنبال سیاوش تندتنددورهال میدوییدیم ومنم سیاوش وتهدیدمیکرد

من:"دعاکن دستم بهت نرسہ سیا کہ اون موقعس کہ کچل شی"

سیاوش:"هـــہ ریزمیبینمت جوجہ "

بایہ جهش پریدم روکولشوموهاشومحکم کشیدم

سیاوش:"آی غلط کردم آبجی ول کن موهامو آی آی ول کن"

من:"غلط کہ کردی ولی ولت نمیکنم"

سیاوش:"آی آرسام این خواهرتوازم جداکن آی"

آرسام:"حقتہ تاتوباشی کرم نریزی"

باحرف آرسام شیرشدموموهاشومحکم ترکشیدم کہ یهویکی ازپشت کمرموگرفتوازسیاوش جدام کردبرگشتم پشتمونگاه کردم کہ دیدم کیارشہ بی حرف بهش زل زدم کہ گفت:

"حالااین یہ خریتی کردتوچراموهاشومیکنی آخہ، خوبہ امشب کچل میرفت خونہ ی آنیتااینااونام بهش زن نمیدادن"

سیاوش پریدومحکم لپ کیارش بوس کردوگفت:

"ماچاکرخان داداشمونم هستیم دستت مرسی منوازدست این عجوزه نجات دادی "


romangram.com | @romangram_com