#فردا_بدون_من_پارت_14


یهوهمہ رفتن وفقط موندیم ماچهارتاآرسام واهوراازهم فاصلہ داشتن ولی باچشماشون واسہ هم خط ونشون میکشیدن رفتم پیش آرسام کہ روجدول کنارجوب نشستہ بونشستمودستموکنارلبش گذاشتم کہ ازدردقیافش جمع شدباحرص گفتم :

"دستش بشکنہ ایشالا"

من:"آرسام دیگہ پاشوبریم"

همینکہ آرسام بلندشدچشمم افتادبہ ماشین اهورا،ذوق زده گفتم:

"وای آرسام ،جنسیسہ ،وای همون کہ دوست دارمہ آرسام"

بعدقیافمومظلوم کردموگفتم:

"عشقم واسم ازاینامیخری؟"

آرسام بلندخندیدولدموکشیدوگفت:

"ای بہ چشم شماجون بخواه خانومی با،باباصحبت میکنم برات میگیرم"

باذوق لپشوبوسیدموگفتم:

"آرسام زردشومیخواما"

چشمکی زدوتاخواست چیزی بگہ عرشیااومدپیشمونو گفت :

"من واقعا معذرت میخوام مقصررفیق من بود"

واینستادم حرفاشونوگوش کنم ورفتم بہ ماشین آرسام تکیہ دادم زیادم داغچن نشده ها،همون لحظہ حضورکسی روکنارم حس کردم برگشتم طرفش کہ دیدم اهوراس اخماموکردم توهموگفتم :

"فــرمایش؟"

اهورا:"ازلگنم خوشت اومد؟"

وای چطوری دلم اومدبہ این عروسک بگم لگن،هیییـــی وای خدامن چقدضایعم اخہ بہ ماشینش میگم لگن بعدباذوق بہ آرسا میگم واسم ازهمین لگنا بخره


romangram.com | @romangram_com