#فردا_بدون_من_پارت_135


تاخواستم دهنموبازکنم اهوراباتعجب گفت:

"چی؟ خطری چیہ؟"

مهدیہ:"کیارش بود،میگفت نبایدتوخونہ ای کہ یہ پسر مجردتوش هست بمونی بعدخودش آراموواسہ ناهاردعوت میکنہ خونشون"

من:"عِہ مهدی اون بامامان وباباش زندگی میکنہ"

اهورابی توجہ بہ حرف من باپوزخندروبہ مهدیہ گفت:

"آره خب راست میگہ خطرناکہ ولی نہ درصورتی کہ پسره ازدختره بدش میادوبزورتحملش میکنہ"

حرصی نگاهش کردم وگفتم:

"دل بہ دل راه داره منم ازت بدم میادوبخاطرمهدیہ تحملت میکنم ولی تواین مدت یہ چیزی دستگیرم شده تواونقدرذاتت کثیف هست کہ حتی ازدختریم کہ خوشت نمیادم نمیگذری نمونش همین پانتہ آ میگی ازش بدت میادولی بازور مهدیہ ازش جدا شدی"

درحالی کہ ازخشم زیادرنگ صورتش روبہ کبودی بودازجاش بلندشدوروبروم وایستادمنم واسہ اینکہ بهش بفهمونم ازش نمیترسم ازرومبل بلندشدموگفتم:

"هاچیہ؟ چرااینطوری نگاهم میکنی مگہ دروغ میگم"

اهوراخودش بهم نزدیک کردودستاشومحکم دوره کمرم حلقہ کردکہ باعث شداخمام بره توهمو بادستم بہ سینش فشاربیارم کہ ازم جداشہ

اهورا:"نہ دروغ نمیگی ،اتفاقاحرفات کاملا درستہ اصلانمیدونم چرابہ فکرخودم نرسیدباتوام یہ حالی کنم ولی توام کارتوبلدیاواسہ ما ادای قدیسہ هارودرمیاری بعد باصدنفرلاس میزنی یہ نمونش همین کیاجونتون یاقبل اون داشتی باکی حرف میزدی اوه چی بوداسمش آها فری جونتون میگم "

باخشم نگاهش کردم سعی کردم بہ عقب هولش بدم کہ اصلاتکون نخورد

مهدیہ:"اهوراچہ غلطی میکنی ولش کن ببینم "

اهورابی توجہ بہ حرف مهدیہ منوبیشتربہ خودش فشارداد سرشونزدیکترآوردباحرص درحالی کہ لبموبارحرص میجوییدم

گفتم:"ولم کن پسره احمق"

خیره بہ لبم گفت:


romangram.com | @romangram_com