#فانوس_پارت_122


ـ کامیارم میاد.

ـ کجا؟

ـ ویلا.

ـ جدی؟

ـ آره. یه ساعت پیش زنگ زد گفت که دو روز دیگه میاد شمال، میخواد یه مدت بمونه. مجبوریم ببریمش.

لبم رو خیس کردم وگفتم: میدونه که من...

ـ میدونه یکی پیشم زندگی میکنه ولی نمیدونه چرا. اگه چیزی ازت پرسید تو نمیخواد چیزی بهش بگی.

ـ چرا ؟

ـ واسه خودت میگم. کامیار... حالابیادخودت میفهمی دلیلشو.

دیگه چیزی نگفتم و تارسیدن به خونه سکوت رو ترجیح دادم. نمیدونم چرا اما احساسم میگفت که اتفاقاتی در اطرافم جریان داره که هیچی ازشون نمیدونم ولی ناخواسته درگیرم میکنن.


romangram.com | @romangram_com