#فقط_من_فقط_تو_پارت_84
مثل اين كه خودش فكرم رو خوند چون گفت:
- شيدا جان نگران هيچي نباش تو هتل اتاقاي جدا دارين در ضمن ارتين نامزد داره
چي؟! نامزد؟ بدبخت اون دختري كه بايد تا اخر عمر اين رو تحمل كنه.....
سعي كردم تعجب رو از صدام حذف كنم و با لحن بي تفاوتي گفتم:
- تبريك مي گم. چشم به خاطر شما روش فكر مي كنم بايد با پدرم هم صحبت كنم
- اونا راضي هستن عزيزم
-بله؟
-من با پدرتون صحبت کردم..ایشون هم اول راضی نبودن..ولی راضیشون کردم
- باشه اقاي صالح، ببخشيد مشتري اومده دست تنهام. سلام برسونين خدانگه دار
- خداحافظ دخترم
وقتي كه گوشي رو گذاشتم يه لحظه تو خودم رفتم. يعني كارم درسته؟!
romangram.com | @romangram_com