#فقط_من_فقط_تو_پارت_73

- خيله خب بابا

راهشو كشيد و رفت. باز خدا رو شكر كه يه جاي شلوغ بود و تونستم تهديدش كنم ولي سر فرصت بايد يه فكر اساسي براش بكنم.

-چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

بابا:

-همین که شنیدی..برای پاییز باید جنس توی مغازه باشه...

-خب خودم تنها میرم...

-نه..نمیشه..همین که من میگم...الناز هم باهات میاد..

-بابا..

-مگه قراره چی بشه؟میرید و میاید دیگه...

-نمی خوام...

-باید بخوای..

بفرما..بعد از یه هفته که اومدم خونه اینطوری ازم استقبال می کنن...

romangram.com | @romangram_com