#فقط_من_فقط_تو_پارت_65
همون خانم پاکه..که نجابت از سر و روش می ریزه..
نشسته با یه دختر و پسر گل میگه و گل می شنوه و منو هم با نگاهش می خوره..
بعد می گه فکر کردی ازت خوشم میاد..
با صدای رضا که سه ساعته داره چرت و پرت بلغور می کنه به سمتش برگشتم..
-رضا اینا رو بیخی..بگو ببینم چه خبر؟
-خبر که هیچ..اون دختره بود اون دفعه اسکولش کردم..
-کدوم..؟تو دختر زیاد خر میکنی..
خندید و گفت:
-بابا اون که تو میلاد نور دیدیمش...سر به زیر بود..بهش گفتم میخوام بیام خواستگاریت..
-آهان خب؟
-هیچی..از دیروز پدرمو درآورده اگه نیای خواستگاری بابام میدم به دوستش و این حرفا
حوصله ی این حرفا رو نداشتم برای همین بعد از خوردن قهوه ام از جا بلند شدم و گفتم:
romangram.com | @romangram_com