#فقط_من_فقط_تو_پارت_212
صدای آرتین و از چپشت در شنیدم: شیدا منم آرتین در و باز کن.
یه نفس راحت کشیدم و از جام بلند شدم و رفتم در و باز کردم. آرتین پشت در بود. خیس .... از سر و روش آب می چکید.
از جلوی در رفتم کنار. اومد تو. امروز چه ما دوتا به طور مداوم با آب سرو کار داشتیم.
تو دستش دو تا نایلون بود. با دیدنش انگار ترسم تموم شد. از برگشتنش خوشحال بودم.
یه نایلون و داد دستم.
آرتین: بیا بگیر برات مسواک و صابون و اینا گرفتم. داشتم بر می گشتم که دیدم داره بارون میاد و تا برسم احتمالا" موش آب کشیده میشم برای همینم رفتم برای خودم لباس خریدم.
نایلون به دست رفت سمت دستشویی. مونده بودم که می خواد تو دستشویی لباس عوض کنه؟؟؟ آخه خیلی کوچیک بود. به زور خودت توش جا میشدی. دیگه جایی برای تکون خوردن و تعویض لباس نمی موند. آرتین در دستشویی و باز کرد و یه نگاه بهش انداخت. اخماش رفت تو هم. فهمیدم که اونم فهمیده نمی شه اون تو لباس عوض کرد.
آروم بهش گفتم: همین جا لباستو عوض کن. خیسن سرما می خوری. من رومو بر می گردونم و قول میدم نگاهت نکنم.
اصلا" نفهمیدم جمله آخر چه جوري از دهنم پرید. بد ضایع کرده بودم. آرتین هم با حرفم خنده اش گرفته بود. همون جور که سعی می کرد جلوی خنده اشو بگیره بهم نگاه کرد.
چشم ازش برداشتم و رفتم سر جای خودم نشستم. رومو کردم سمت دیوار و دستهامم گذاشتم جلوی صورتم.
من: می تونی عوض کنی چشمهامو بستم.
romangram.com | @romangram_com