#فقط_من_فقط_تو_پارت_190


بعد خیلی سریع اضافه کرد : هر چند می دونم الان میگید به من ربطی نداره.

چشم ازش بر نداشتم.

-: برادر تو .....

چشمهاش گرد شد. ناباور و متعجب. بعد اخم کرد. ناراحت شد.

عصبی گفت: کی بهتون گفته می تونید برای برادر من کادو بخرید؟؟؟ من محتاج نیستم.

-: خودم به خودم اجازه دادم. سوغاتی خریدن نیاز به اجازه نداره. بعدم چه ربطی به محتاج بودن یا نبودن داره؟؟؟ پس حتما" منظورت تینه که چون من امروز ازت برای سوغاتی گرفتن کمک خواستم پس محتاجت بودم؟؟؟

کلافه گفت: نه اون فرق داره.

آروم گفتم: هیچ فرقی نداره شیدا. تو امروز کلی به من کمک کردی. منم می خوام یه جوری تشکر کنم.

شیدا: اصلا" چه دلیلی داره که برای برادر من کادو بگیری؟؟؟

من: دلیل از این بالاتر که اون یه بچه است و من بچه ها رو دوست دارم؟؟

یه لبخند زدم. یه لبخند آروم یه لبخند صلح طلب. یکم به چشمهام نگاه کرد. سعی کردم با چشمهام بهش بفهمونم که هیچ منت و احتیاجی تو این کارم نیست. یکم نگاه کرد و بعد آروم سرشو آورد پایین.


romangram.com | @romangram_com