#فقط_من_فقط_تو_پارت_170


خوشحال بود و شیطون. بهش لبخند زدم.

-: بخوریم.

پیتزاها رو کشیدم جلو. یکی از جعبه ها رو به شیدا دادم و یکی دیگه رو گذاشتم روی پای خودم. در قوطی نوشابه هامون و باز کردم. یکی دادم دست شیدا.

مشغول شدیم. یه برش پیتزا برداشتم. یه گاز بهش زدم. یادم اومد که من هیچی از شیدا نمی دونم. نمی دونستم اگه ازش سوالی بپرسم جوابمو میده یا نه ولی خوب به امتحانش می ارزید.

برگشتم سمتش و گفتم: شیدا تو درس می خونی؟؟؟؟

شیدا داشت لقمه اشو می جویید. با سوالم یه لحظه مکث کرد دوبارهشروع کرد به جوییدن لقمه اشو با سر گفت آره.

من: چی می خونی؟

لقمه اشو قورت داد و گفت: روانشناسی.

من: رشته اتو دوست داری؟؟؟؟

شیدا: خوب آره عاشقشم اما اگه کار پیدا شه. فعلا" که هیچی.

من: چرا تو بوتیک کار می کنی؟ درس و کار با هم برات سخت نیست؟ دوست نداشتی یه کاری متناسب رشته ات داشته باشی؟؟؟


romangram.com | @romangram_com