#فقط_من_فقط_تو_پارت_160


حاضر و آماده رو تخت نشستم و منتظرم تا صدای در زدن آرتین و بشنوم. زیاد معطل نمی شم. صدای در میاد. بلند میشم میرم در و باز می کنم.

مثل همیشه خوشتیپه. یه شلوار جین تیره پوشیده با یه بلوز چهار خونه مردونه سورمه ای. آستیناشو تا رو آرنج تا کرده. سه تا دکمه بالای لباسش بازه.

چه خودشو به ملت عرضه میکنه. یقه مقه رو انداخته بیرون. منم که اصلا" چشمم نمی خوره.

سلام کردم. با لبخند جوابمو داد. این لبخندش به خاطر چی بود؟ نکنه به خاطر حرکت صبحم بوده باشه؟ نه بابا کلا" چند روزه خوش اخلاقه.

در و می بندم و میام بیرون. من یه بلوز مردونه سفید پوشیدم که چسبونه، با یه شلوار سفید تنگ.

با آرتین بی حرف راه افتادیم بریم خرید.

-: بله من اون پيراهن قرمز رو مي خوام (yes I want that red shirt )

قيمتا وحشتناك بالا بود نه به چهارشنبه بازار نه به اينجا يه چيزي مثل پاساژ گلستان خودمون ولي بازم گرون جون تر بودن.

فروشنده پيراهنا رو جلوم گذاشت يه تونيك بدون استين كه پارچش زر دوزي شده بود، يه بلوز قرمز كه اگه رنگ جيغشو كنار ميذاشتي فوق العاده محسوب مي شد و يه جين سورمه اي كه توي ايران نمونشو نديده بودم.

شلوار رو برداشتم و نگاش كردم مدل پاره بود ولي نه اون قدري كه دلو بزنه بالاي زانوش يه L با رنگ قرمز نوشته بودن كه بالاش مثل شعله هاي اتيش بود. پايينش هم دكمه كاري شده بود كه هم مي شد دم پا ازش استفاده كرد و هم راسته. خيلي قشنگ بود.

رو به آرتین می کنم و میگم: اگه میشه از هر سايزش چهل تا بگیریم.


romangram.com | @romangram_com