#فقط_من_فقط_تو_پارت_16
-صبح بخیر همگی
همه با روی باز بهم سلام کردن،
رفتم روی صندلی کنار آنا نشستم و گفتم:
-چطوری شما؟
لبخندی زد و گفت:
-ممنون خوبم..
مشغول صبحانه خوردن شدم که مامان گفت:
-آرتین عزیزم امروز آنا رو با خودت میبری بوتیک؟
-باش آماده شو بریم عزیزم
خلاصه رفتیم بوتیک..الناز نشسته بود و یه نفر هم توی بوتیک داشت مانتو می خرید،سلامی کردم و با آنا رفتیم نشستیم..
وقتی بوتیک خلوت شد به آنا گفتم:
romangram.com | @romangram_com