#فقط_من_فقط_تو_پارت_148


همه لباسهاش خیس بود اگه همین جوری می خوابید مریض میشد.

رفتم سمت کمدم و یه تیشرت خاکستری و یه شلوار مشکی برداشتم. سعی کردم تنگ ترین لباسم باشه. اومدم رو تخت نشستم.

-: شیدا ....

چشمهاشو آروم باز کرد و زل زد به من. لباسهارو بالا گرفتم و نشونش دادم.

-: باید لباسهاتو عوض کنی. این جوری سرما می خوری. بیا بپوششون. من میرم بیرون.

لباسها رو روی تخت گذاشتم و آروم بلند شدم. دلم نمیومد تنهاش بزارم. در و باز کردم رفتم بیرون قبل از اینکه در و ببندم بهش نگاه کردم. داشت نگاهم می کرد. انگار .... چشمهاش متعجب بود ... پر سوال ....

در و بستم .

شیدا



در اتاق که بسته شد از جام پریدم. خدایا این دیگه چی بود؟؟؟

گیج بودم. باورم نمیشد. انگار همه این اتفاقا رو تو خواب دیده ام.


romangram.com | @romangram_com