#فقط_من_فقط_تو_پارت_147

مسئول: کمکی از دست من بر میاد؟

من: لطف کنید به پذیرش بگید کارت یدکی اتاقمو برام بیارن بالا.

این و گفتم و بی معطلی دستمو انداختم زیر پاهای شیدا و با یه حرکت بلندش کردم.

دوییدم بیرون. یه آسانسور مخصوص بود که از طبقات به استخر باز میشد. سریع سوار شدم و دکمه رو زدم.

خیلی خوشحال بودم. شیدا رو تو ب*غ*لم با یه تکون جابه جا کردم.

یکم بیشتر به خودم فشارش دادم. تو تمام این مدت شیدا بی حال چشمهاش رو هم افتاده بود.

آسانسور ایستاد و درش باز شد. دیگه عجله نداشتم. شیدام حالش خوب بود و تو ب*غ*لم.

آروم آروم رفتم سمت اتاقم. اونقدر آروم رفتم که وقتی به در اتاق رسیدم در آسانسورم باز شد و یک از مسئولای هتل اومد و با کارتش در اتاقو باز کرد.

ازش تشکر کردم و رفتم تو اتاق. با پام در و بستم. رفتم سمت تخت. باید شیدا رو می زاشتم رو تخت اما ...

دلم می خواست تو ب*غ*لم باشه . نمی دونم چه طور اما گرمای تنش حس نفس کشیدنش بهم آرامش می داد.

با یه حرکت شیدا رو بالا کشیدم. یکم فشارش دادم سمت خودم. سرش رفت تو سینه ام با یه نفس عمیق عطر تنشو به ریه هام کشیدم و خیلی سریع گذاشتمش رو تخت.

چشمهاشو یه کمی باز کرد.

romangram.com | @romangram_com