#فقط_بخاطر_دخترم_پارت_52
مهتاب: نمیاااام
-به قران لهت میکنمااابیاا بیروون مهتاب از ترس داشتم به خودم میلرزیدم پویان با چشما متورم شده و قرمز وارده برج شد یخ زده بودم صدای هقهقم توی ماشین پخش میشد و صحنه ی کتک خوردن عشقم جلوی چشمام بود وای خدای من چه بلایی سرش میاد
فکر کردم پویان دست از سرم برداشته و قراره تاصبح با لباس عروس توی ماشین سر کنم به خودم لرزیدم وقتی دیدم پویان داره با یه کیلید تو دستش به سمته ماشین میاد دوهزاریم افتاد که اقا قرار نیست از من بگذره و مثل رومانای عاشقانه مثل دوتا دوست باهم زندگی کنیم با عصبانیت کیلیدو توی قفل چرخوند و دره ماشین بازشد دزدگیرا شروع کرد به وِر وِر کردن
مهتاب: پویااااان ترخداااا خواهش میکنم
پویان:خواهش میکنم خواهش نکن بیااااا پایین مهتاااابببببب
بازک هامو گرفتو از ماشین کشیدم بیرون محکم خودمو چسبونده بودم به دره ماشین با گریه ازش خواهش میکردم ولم کنه من ماله محمد بودم هم روحم هم جسمم فقط محمد
پویان که دید با کشیدنم نمیتونه منو از درجدا کنه دستشو رو دهنم گذاشت و بایه حرکت بلندم کرد دره ماشینو باپاهاش بست و دزد گیرو زد با مشت به سینش میکوبیدم ولی بی اعتنا وارده برج شدو بعدم منو به سمت اسانسور برد نفهمیدم کدوم دکمه رو زد حسه یه اعدامی رو داشتم که میدونه زمانه اعدامش فرارسیده ولی دست از تقلا برای موندن و زندگی گردن برنمیداره
حالم خیلی بد بود چه بیرحم بود سرنوشت من بد برام نوشت
_________________
_مهتاب خانم گلم بلندشو دیگه
_پویان خوابم میاد بزار بخوابم دیگه
_مهتاب میخوایم بریم بیرون نفسم پاشو بریم خانم گلم میخوایم بریم جت اسکی سوار شیم
با شنیدن این حرف سرجام سیخ شدم و چشمام باز شد نننننننه جت اسکی نه
اصن پسر بايد همش قربون صدقه عشقش بره..
قربونت برم من...
romangram.com | @romangram_com