#فقط_بخاطر_دخترم_پارت_45
مهتاب اشکاش میومد با بغض گفت: اوهوم الاغ وحشی خر گاو
پویان: خر، گاو، گوسفند هرچی تو بگی همونم ولی تکلیفمو معلوم کن مهتاب میخوای چیکار کنی هر کاری میخوای بکنی بکن من مانع نمیشم حق با تو من خیلی وحشیم تو
مهتاب: یعنیی چی هاااان تکلیف که معلومه من باید تکلیف چیو روشن کنم
پس چی فکر کردی احمق بچتو با عشق به دنیا میاره و عاشقت میشه با صدای گرفته گفتم: هرچی تو بگی من فقط تو رو میخوام دیگه هیچ کس واسم مهم نیست
خرسی که واسه دخترم گرفته بودم رو روی کاناپه پرت کردم و رفتم بالا سره مهتاب با انگشتام اشکاشو پاک کردم و گفتم : معذرت میخوام مهتاب خیلی معذرت میخوام ببخش بد کردم مهتاب حق داری بخوای سقط کنی
مهتاب کنارم زدو گفت با تعجب گفت: سقط کنم پویان سقط کنم تو درمورده من چی فکر کردی هاااان فکر کردی سقط میکنم من تورو نمیخوام و این هیچ وقت عوض نمیشه ولی بچمونو میخوام این هدیه خدایت پویان تو چطور به خودت احازه میدی همچین فکری کنی
حرفاشو نمیشنیدم فقط جمله دومش توی سرم اکو میشد:
من تورونمیخوام و این هیچ وقت عوض نمیشه
هیچ وقت هیچ وقت عوض نمیشه پویان این چشمای معصومه عشقت خیچ وقت با عشق بهت خیره نمیشه
دندونام داشت خورد میشد مهتاب دستمو و توی دستش گرفت و مشتم و باز کرد به چشمام نگا کرد دستمو اروم روی شکمش گذاشت تو چشمام پر از اشک بود به یه نگا به دستم کردم و یه نگاه به دستای مهتاب که روی دستم نشست
مهتاب: خواسته یا ناخواسته اجباری یا چمیدونم هرچی که ایمشو بزاری این بچه متعلق به ماست سقط نمیشه می مونه
پویان: بمونه هرچی تو بگی همون میشه دخترمون میمونه
لبخند رو لبای مهتاب نشست دماغشو بالا کشیدو گفت : دختره
سرمو تکون دادم و گفتم: خانم دکترگفت باید براش جهاز جمع کنید گفتم خانم دکتر کجای کاری من از الان دَبه خریدم باهاش ترشی بندازم مگه پرنسسم و میدم بره
مهتاب: دیو....ههههه..وونه
romangram.com | @romangram_com