#فقط_بخاطر_دخترم_پارت_34

مهتاب: من عذابت میدم با فکر کردن به محمددد اره پس تو چی دوست دخترت که هفت سالم باهاش زندگی میکردی و اوردی خونه چیزی گفتم دوماه کامل هر روز بیرون بودی چیییزی گفتممم هااا

پویان: دِ اخه لامصب من از همین ناراحتم از این ناراحتم چرا هیچی نگفتی مگه تو زن نیستی هااااا مگه نباییید حسودییی کنیییی دوست دخترم و اوردم بغلت صدات در نیووومد چرا اخه میدونی وقتی جواهرو میزدی چه قدر خوشحال بوددمممم ارره میدونستی مهتااااااب داغونم نکن محمددد تموووم شده الان من شوهرتم تو زنه منییییی میفهمیییی عشقه منییی ولی تو خوابات مادره بجه ی یکی دیگه اییی اره اررررره

مهتاب: زندگیم خلاصه میشد تو محمد چه نامردی که میخوای سه ماهه فراموشش کنم مگه من سع ماهه عاشقش شدمممم پووویان مگه خوابایی که میبینمممم دسته منه درمورده حسودی هم میگممم عاشقا حسود میشن من عاشقت نیستم دوست ندارم میدونیییی بدبختییم کجاستتت حتی ازت متنفرمم نیستم هیچ حسی بهت نداررم هیچ حسی من محمدو دوست داشتم دوست دارم و خواهم داشت میخوای نگهم دار نمیخوایم من حرفی ندارم طلاقم بده ولی اینو بدون من هرگز نمیتونم تورو دوست داشته باشم اقای دکتر شما به ما نمیخوری

مهتاااب چه زریییییی زدی

باید زبونتووو کوتاه کننممم اره پویان موهام و گرفت و از اتاق کشیدم بیرون و به سمت اشپزخونه برد دره کابینت و باز کرد و تمام کیریستال هارو ریخت بیرون جوری اربده میکشید که خونه داشت میلرزید : ارررررره بههههه من نمیخووورییی لیاقتتتت همونننن دیوث مهتااااااااب به من نمیخووووریییییی تمام ظرفا رو تو دیوار میکوبید

نکنننن پویان اسیب میبینی

واستتتتت مهمهههه اره خیلیییی مهمه به درک بزار بمیرم حس میکنم یه بی خاصیت بی غیرتم که تو هر گوهی بخوای جلو روم میخوری

مهتاااااااااااب حالم از خودم بهممم میخوره که عااااقشتمممم ازخودم متنفرررم که عاشقه دست خورده ی اون بچه دهاتیییی شدم من پویان رادمهر کسی جرعت نداشت بهمممم بگه تو حالا تو مهتابببب تو ایستادی جلوم منو با یه حرومزاده مقایسه میکنییییی واااای خداااا من چیکار کنممممم

به سمتم یورش اوردو گلومو گرفت با تمام قدرت فشار داد نفسم بالا نمی اومد

مهتاب:..پ..و.یا..ن

وقتی ولم کرد اکسیژن وارده ریه هام شد تند تند نفس میکشیدم پویان میز وسط و بلند کردو برش گردوند شیشه ی میز خورد و دست پویان رو برید عین دیوونه ها شد بود دستاشو نگااا کردو گفت: اگه دوستم داشتی دیوونه نمیشدم مهتاب چونم و گرفت عین اون شب دستای خونیش و مالید به صورتم و با صدای بلندگفت : دردام عذابام همه و همه واسه خاطره تو شاید اگه هرچی میخواستم بهم نمیدادن میتونستم بزارم و بری ولی نه من بدون تو نفس نمیکشم یا بامن میمونی یا هم خودت و اون سربازفراری و میکشم میفهمیییییی مهتاااااب میکشمت هم خودتو هم اونوووو

مهتاب: پویا..ن ار...وم...با..ش خوا..هش

پویان: خففففففه شووووو فقط ساکتتت باش مهتااااب واگر نه میزنم لهتتت میکنم وسایلات و جمع کن با مامان اینا میریم مهتاااااب شاید عشقت رو واقعا دیدی و منم...منم...هوووووف حاضر باش واگرنه به ولای علی عشق مِشق و میزارم کنارو داغونت میکنم حالام خرابه امرووووز رومخممم نرووو

عشق من

صدات ارامشه محضه


romangram.com | @romangram_com