#ازدواج_به_سبک_کنکوری_پارت_85
- نه نه اینا با هم خواهر و برادر دینی بودن و برادره این موضوع رو به خواهرش گفته. خدایی نکرده از این دوستی های خیابونی نبوده که.نه..نه ...
ترابی: خانوم گرامی شما اینجا چیکار می کنی عزیزم؟ کلاس شروع شده.
با لبای آویزونم به سمت خانم ترابی که مدیر موسسه بود برگشتم و گفتم:
- استاد راهم نداد.
ترابی: اشکال نداره. الان خودم باهاشون صحبت می کنم. برو سر کلاس فقط بعد از کلاس من یه صحبت هایی با شما دارم.
- ممنون
خانم ترابی از استاد اجازه گرفت و رفتم سر کلاس. به توضیحات استاد در مورد مبحث انتگرال که واسم تازگی داشت گوش می دادم که آرنج سارا محکم کوبیده شد به پهلوم ... برگشتم سمتش و گفتم:
- ببخش پهلوم خورد تو آرنجت عزیزم!
romangram.com | @romangram_com