#ازدواج_به_سبک_کنکوری_پارت_71
- خواهری یکم واسمون ساز بزنی؟
- اگه مث همیشه تو بخونی چرا که نه؟
من از بچگی به موسیقی علاقه داشتم وکلاس و موسیقی می رفتم. یکمی هم گیتار بلد بودم. همیشه من میزدم و پدرام می خوند. خودش هیچ علاقه ای به ساز زدن نداشت.
گیتارم رو از دست پدرام گرفتم و شروع کردم به نواختن آهنگ های شادی که بلد بودم. اول پدرام و بعد بابا و بعد هم همگی با هم هم صدا شدیم. شب خیلی خوبی بودمخصوصا اینکه شب تو حیاط جمع شدیم و بابا از اون کبای مخصوصش واسمون درست کرد. مامان غر می زد که ناخنک نزنم تا همش آماده بشه ولی بعد که پدرام و آریان هم ناخنک زدن ،مامان تسلیم شد.
مسافرت خیلی خوبی بود دیگه آریان هم خودمونی تر شده بود. حس می کردم قبلا خیلی معذب بود. مخصوصا اینکه مامان من جای مامان خودش رو گرفته بود. منم دیگه کنار اسمش یه اقا می ذاشتم و صداش می کردم. فقط ازم خواسته بود توی محیط آموزشگاه همون استاد رضایی باشه.از بعد اون مسافرت رفت و آمدمون با آریان زیاد شده بود. به خصوص وقتی پدرش هم یکی ازفامیل های دور بابا از آب در اومد رفت و امدمون خیلی خیلی بیشتر شده بود. من زیاد تو مهمونی ها نبودم و ترجیح می دادم بیشتر درس بخونم.
فقط بار اولی که آریان دعوتمون کرد مجبور شدم برم. البته مجبور که نه خودم دوست داشتم ببینم خونه زندگیش چطوریه؟!
اونشب آریان زنگ زد به بابا وواسه شام دعوتمون کرد. اینو از حرفای بابا فهمیدم.
بابا: سختت میشه آریان جان ... تو هم که هر روز کلاس داری مزاحمت نمی شیم پسرم.
romangram.com | @romangram_com