#ازدواج_به_سبک_کنکوری_پارت_60
- بــابـایی واقعا که!
بابا: ا اومدی پری جان .
- بابا یعنی شما نگران من نبودید؟منو بگو بیخود اونقدر دوییدم.
که با این حرفم دو باره صدای خنده شون بلند شد. همین طور که پام رو محکم به زمین می کوبوندم از پله ها بالا میرفتم تا به اتاقم برسم و یکم واسه رضای خدا هم که شده درس بخونم.
یکم تست فیزیک زدم حدود سه ساعتی شده بود ولی دیگه خسته شده بودم. گوشیم روکه روی تختم جا گذاشته بودم برداشتم و با سارا تماس گرفتم. با اینکه پدرام گفته بود قضیه دوستی آریان و خودش رو به کسی نگم ولی سارا که هر کسی نبود. بهترین دوستم بود.
- سلام سارایی ژونم
سارا: سلام بی معرفت مسافرت خوش میگذره؟
- مگه با وجود آریان میشه بهم بد بگذره؟
سارا: شتر در خواب بیند پنبه دانه.
romangram.com | @romangram_com