#ازدواج_به_سبک_کنکوری_پارت_25
رضایی: این بار با توجه به آزمونات می بخشمت ولی بار دیگه بخشش در کار نیست. سریع برو سرکلاس تا پشیمون نشدم.
سرکلاس مدام به خنده ش فکر می کردم وای چه باحال بود.
- پری خانوم شما که فقط واسه درس اومده بودید.
- ندای درون جون خوب من که چیزی نگفتم فقط بخاطر اون پوزخنده ش از این به بعد مثل خودش دلم می خواد مغرور باهاش برخورد کنم.
از اون روز این قرار داد بین من و استاد بسته شد که هر وقت استاد به من نگاهش میفتاد من سرم رو پایین می انداختم وسر خودم رو به جزوه نوشتن پرت می کردم. نمیدونم شاید واقعا فکرای دخترونه بود ولی بعضی اوقاتم استاد بد تر زوم میکرد رو صورتم و ته چشماش خنده رو میدیدم. شاید با خودش فکر می کرد از خجالت اون روزه ولی من دنبال این بودم که مثل خودش از بالا به همه نگاه کنم و غرورم رو حفظ کنم نه مثل خیلی از دخترای دیگه که تا وقت گیرمی اوردن شروع می کردن سوالای الکی از استاد پرسیدن .
باز یاد امروز بعد از تایم کلاس میفتم. موقعی که داشتم یکی از مسئله ها رو واسه سارا که جلسه پیش غایب بود توضیح می دادم. تقریبا همه از کلاس بیرون رفته بودن و چند نفری دور و بر استاد بودن و سوالاتشونو ازش می پرسیدن و واسه استاد عشوه خرکی می اومدن.
- سارا یاد گرفتی کامل؟ میخوای یه بار دیگه توضیحش بدم؟
سارا: نه بابا یاد گرفتم مرسی دوستم.
romangram.com | @romangram_com