#ازدواج_به_سبک_کنکوری_پارت_234
- اوهوم.
ماشین رو پارک کرد و گفت:
- پیاده شو عروس خانم
- آریان تاریخش رو من میگما. یا اصلا می گیم منصرف شدیم.
آریان: باشه عزیزم. هر چی تو بگی.
و دستم رو گرفت. وارد خونه که شدیم عمه آریان و پدر جون و مامان بابا و پدرام منتظرمون بودن. بعد از سلام و احوال پرسیای معمول به طرف اتاقم رفتم تا لباسم رو عوض کنم.
یه بلوز ساده زرشکی رنگ که تا زیر سینه ش تنگ بود و بعدرنگش مشکی می شد و گشاد می شد رو با یه شلوار مشکی چسبون پوشیدم. موهام رو باز کردم و با شونه یکم مرتبش کردم و رفتم بیرون که با حرف پدر جون انگار سطل آب سرد روم خالی کردن. با آریان تو راهرو ایستاده بودن و من رو نمی دیدن.
- شما که حرفاتون رو زدید دیگه ما چی بگیم آخه بابا؟
آریان: ا خب بابا تاریخش خوبه دیگه. من گفتم تا پری نیومده بگم به شما که خودتونم این تاریخ رو انتخاب کنید.
romangram.com | @romangram_com