#ازدواج_به_سبک_کنکوری_پارت_224

وای چه افتضاحی ما از همه طرف محاصره شده بودیم.

با این حرف پدر جون صدای خنده همه بلند شد. اون شب یکی از بهتری شب هایی بود که تو دوران مثـلا نامزدیم با آریان داشتم.

رو کاناپه خوابیده بودم و فیلم رام کردن زن سرکش رو می دیدم. بشقاب میوه م رو شکمم بود و می خوردم. مامان هم با تلفن حرف می زد. به محض تموم شدن تلفنش گفتم:

- مامان با کی این همه پشت تلفن حرف می زدی؟ سوخت اون بیچاره. من و پدرام از صبح تا شب باید بریم کار کنیم که خرج این قبض تلفن رو بدیم. خدا روخوش میاد؟

مامان حسابی از این حرف بدش می اومد. مخصوصا بخاطر اینکه حتی یه هزاری هم از حقوق ما دست نمی زد. با قیافه ای که سعی می کرد عصبانی نشون بده اما خنده اش گرفته بود گفت:

- با شوهر شما بودم. کله ام رو خورد.

- ا؟ چی می گفت حالا؟

مامان: می گفت شب بیان اینجا تاریخ عروسی رو مشخص کنن.

ای آریان موذی ... دیشب کلی باهاش حرف زدم که الان زوده. گفت باشه هر چی تو بخوای. قرار بود دیگه مسافرت هم نره و فقط اصفهان تدریس کنه. منو بگو چقدر ذوق کردم که شوهرم حرف گوش کن شده و اخلاقش تازگیا چقدر خوبه. از رو کاناپه بلند شدم و همونطور که بشقابم رو روی میز می گذاشتم گفتم:

romangram.com | @romangram_com