#ازدواج_به_سبک_کنکوری_پارت_218
شربت درست کردم. سینی رو برداشتم و به سالن رفتم. پدرام وپدرجون حسابی با هم گرم گرفته بودن و آریان یه گوشه نشسته بود و اخم کرده بود. وا این چرا اینطوری شد؟ اخلاقش که تا دو دقیقه پیش که خوب بود.
می دونستم پدر جون می فهمه آریان اخلاقش خوب نیست. واسه همین سعی می کرد خودش جو رو عوض کنه. شربت رو تعارف کردم و به آریان که رسیدم گفتم:
- عزیزم میشه بیای اتاقم؟
سینی رو پس زد و گفت:
آریان: باشه میام.
سینی رو روی اپن گذاشتم و به محض اینکه وارد اتاق شدم رو به آریان گفتم:
- این چه رفتاریه؟ بابات بعد از سه ماه اومده اونوقت تو این طوری اخم کردی؟
آریان: نمی خوام ...
- یعنی چی نمی خوام آریان؟
romangram.com | @romangram_com