#ازدواج_به_سبک_کنکوری_پارت_216

من که می دونم سر کاریه اما چشم.

یه شال انداختم رو سرم و یه مانتو هم تنم کردم که سریع آریان پرسید:

- کجا؟

- الان میام. دم در کارم دارن.

پدرام: کی کارت دارم آبجی؟

- ا تــو هم ... الان میام دیگه

سریع رفتم درو باز کردم که پدر جون رو پشت در دیدم. حسابی ذوق کرده بودم. حالا که بابا مامان باز مسافرت بودن دیدن پدرجون که اندازه مامان بابای خودم دوستش داشتم واسم خیلی خوشایند بود. پریدم بغلش و گفتم:

- وایی باورم نمیشه.

پدرجون: بچه لهم کردی بیا پایین ببینم. خجالتم خوب چیزیه. الان زن خدابیامرزم زنده بود که زنده ات نمی گذاشت.

romangram.com | @romangram_com