#ازدواج_به_سبک_کنکوری_پارت_2

آنیتا: هیچ معلوم هست کجا بودید؟ بیاین جلو واستون جا گرفتم.

- ممنون ولی کوشی تو؟

آنیتا: برگرد میبینی.

برگشتم پشت سرم رو دیدم .داشت واسم دست تکون می داد.

ردیف دوم نشستیم و بعد یه مدت صدای دست و جیغ و سوت بلند شد. برگشتم ببینم چه خبره که دیدم یکی از مجری های تلویزیون داره میاد به سمت سن و دخترا داشتن خودشونو واسش می کشتن. خلاصه بعد از یه سری حرفای معمولی و مقدمه چینی مجری گفت:

و حالا از آقای آریان رضایی یکی ازبهترین مدرسای دیفرانسل آموزشگاه ... دعوت می کنم که تشریف بیارن واز روش تدریسشون واستون توضیح بدن.

دوباره صدای جیغ و دست بچه ها بلند شد که همزمان یه پسر جوون که تقریبا بهش می خورد بیست چهار پنج سالش باشه روی صحنه رفت.اولش دوزاریم نیفتاد ولی وقتی صداش تو سالن پیچید تازه فهمیدم استاد استاد که سارا می گفت این یـارو. تو افکار خودم بودم که با دست سارا که تو پهلوم خورد برگشتم سمتش و گفتم:

- چیه؟

سارا: دلیل عجله رو فهیمیدی؟

romangram.com | @romangram_com