#ازدواج_به_سبک_کنکوری_پارت_19
دستش رو آورد بالا یعنی صبر کنم. رفتم نشستم رو به روی میزش روی صندلی ولی تلفنش تموم شدنی نبود. یکم به ساعتم نگاه کردم و هی سرفه کردم که تازه واسم پشت چشم نازک کرد و روشو کرد اونطرف.. دیدم نخیر خانوم بی خیال نیست منم دستام رو گذاشتم زیر چونه ام و زل زدم بهش ... اولش محل نداد ولی کم کم دیگه کلافه شد.
منشی: فرشته جون من بعدا تماس می گیرم بای عزیز.بفرمایید امرتون؟
- واسه ثبت نام کلاس آقای رضایی اومدم.
منشی: فرم پر کردی؟
- نه.
دوباره چشماش رو با یه حالت خاصی چرخوند و از داخل کشو یه فرم بهم داد.
منشی: پرش کن با مدارکت بیار.
مدارکم دنبالم بود. سریع فرم رو پر کردم و هزینه ش هم از کارتی که بابا قبل اومدن بهم داده بود پرداخت کردم . داشتم به سمت در خروجی میرفتم که رضایی رو دیدم.
romangram.com | @romangram_com