#ازدواج_به_سبک_کنکوری_پارت_136

یهو با فهمیدم حرف پدرام سرم ر به سمت صورتش گرفتم. خودش از حرف خودش خنده ش گرفته بود. یه لحظه پدرام رو با اون ریشای بزیش با چادر گل گلی تصور کردم. با صدای بلند خندیدم . پدرام هم خندش گرفت.

به طرف میزش رفت و روی میز نشست و گفت:

- آفرین حالا شد. حالا مث بچه آدم بگو چ مرگته که من خیلی خوابم میاد فردا هم باید برم سر کار.

- داداش من گیج شدم. آریان اصلا منو دوست نداره و ازم خواستگاری کرده.

پدرام: چطور؟

همه ی حرف های آریان رو واسش تعریف کردم. بعلاوه اینکه من از شخصیت آریان با چند تا رفت و آمد چیزی رو نمی دونم اما از اخلاقش سر کلاس چون مغروره خوشم میاد. اولش واسم سخت بود که از احساسم واسش حرف بزنم اما وقتی پدرام سر به سرم می ذاشت و بینش از احساساتش نسبت به دوست دختراش واسم تعریف می کرد منم با جرئت بیشتری حرفای دلم رو واسش می زدم وقتی حرفام تموم شد پدرام بعد از کمی فکر کردن گفت:

- آریان عصبی بوده. شاید از روی انتقامی که می خواد هر چی سریعتر از اون دختر عمه اش بگیره این حرفا رو به تو زده. اگه تو هم آریان رو دوست داشته باشی فایده ای نداره چون عشق یه طرفه فقط باعث عذاب خودت میشه آجی گلم. مطمئنم اون هم تا چند وقت دیگه خودش از پیشنهاد خودش پشیمون میشه. تو هم غصه شو رو نخور دیگه آجی برو راحت بگیر بخواب که فردا کلاس داری.

اگه آریان از تصمیمش منصرف نشد که مطمئنم منصرف می شه اونوقت یه فکر اساسی می کنیم.

- باشه داداشی مرسی که پیشمی.

romangram.com | @romangram_com