#ازدواج_به_سبک_کنکوری_پارت_107


همین طور که با هم حرف می زدیم وسایلم رو جمع کردم و از سالن بیرون رفتیم و وارد محوطه شدیم.

شاداب: بـه سیلاااام دوست جونیا

- سلام وبوووق کجا بودی چرا این ساعت نیومدی؟

شاداب: چیکار کنم خوب تولد حمید بود. مادرش ازم خواست برم کمکش.

سوگل به طرف شاداب برگشت و گفت:

- کار درست رو تو کردی هنوز دانشگاه نیومده شوهر کردی تموم شد و رفت. من و پری که باید اونقدر بخونیم تا بلکه یه روزی خدا دلش به رحم بیاد و یکی از این سال بالایی ها مخش تو دیواری،سنگی،چیزی بخوره تا بیاد ما روبگیره.

شاداب: خودت و با پری جمع نبند.اونم آریان رو داره.

باصدای بلندی گفتم:


romangram.com | @romangram_com