#ازدواج_توتیا_پارت_77

– آره، گفته بودم بهت که.. ببین من و محمد صدرا این مدل ـو انتخاب کردیم. وای خیلی قشنگه نه؟
مامان- آره، ایشالا مبارک باشه.
– محمد صدرا می خواییم بدیم محبوبه خانم برامون بدوزه. حتماً می شناسیش. مهری خانم هم لباساشونو می دن محبوبه خانم بدوزه. کارش خیلی خوبه.
امیر مسعود- خدا کنه. حالا لباس عروس دوختشم خوب باشه. لباس عروس با لباسای دیگه فرق داره.
– اگر این مدل بلد نبود بدوزه چی؟
محمد صدرا- غصه نداره که. مدلو می بریم می بیریم می دیم به یه مزون عروس. خیاطِ اونجا برات می دوزه.
فردای اون روز با تارا رفتیم خونه ی محبوبه خانم.
محبوبه خانم با روی باز گفت: خیلی وقته که ندیدمتون. چه خبرا؟ خوبید؟ شنیدم داداش دار شدید؟ چه شکلیه؟ خوشگله؟
من و تارا وبا تعجب همدیگر رو نگاه کردیم و گفتم:
– مگه خبر نداشتید، مگه امیر علی رو ندیدید؟
محبوبه خانم با خنده و تعجب گفت: شنیده بودم ولی ندیدش.
– ندیدین ـش؟
تارا- امیر الان نزدیک نه ماهشه، چطوری ندیدین ـش؟
محبوبه خانم با خنده گفت: خب شما نیومدید، نیاوردیش که ببینیمش.
– ولی مامانمونو چند روز پیش دیدید!!! فکر کردم حتماً عکس امیر علی رو نشونتون داده.
محبوبه خانم اخمی کرد و با لبخند گفت: نه عزیزم، من مامانتو وقتی امیر علی رو حامله بود دیدم. دیگه ندیدیم.
– وا!! مامان گفت شما رو دیده شما هم گفتید لباس عروسمو بیارم شما بدوزید.
محبوبه خانم با شوق گفت: مگه تو هم داری عروسی می کنی؟!
من و تارا با تعجب همدگیر رو نگاه کردیم و محبوبه خانم گفت:
– با کی ایشالله؟ من می شناسمشون؟ یا از فامیله؟
– با پسر حاج آقا بلور چی، محمد صدرا!
محبوبه خانم با شوق گفت: یعنی داری جاری خواهرت می شی؟ پس چرا مهری خانم بهم نگفت؟!! گفت محمد صدراشون داره زن می گیره نامزد کرده ولی نگفت نامزدش تویی، وای چقدر خوشحالم ایشالله مبارکت باشه. ایشالله مبارکت باشه. ایشالله به همین وقت عزیز خوش بخت بشی.
– خیلی ممنون، ولی مامانم… یعنی شما چند روز پیش مامانمو ندیدید؟

romangram.com | @romangram_com