#ازدواج_به_سبک_اجباری_پارت_94

بفرستینشون داخل...

چشم...

خودمو یه ذره مرتب کردم تقه ای به در خورد و احمد و محمد وارد شدن،با دیدن من سرجاشون خشکشون زد ولی بعدش پوزخندی زدن و احمد اومد جلو و در حین دست دادن گفت:

سلام علیکم علی آقا

علیک سلام احمد آقا بفرما بشین

بعد با محمد سلام و علیک کردم و تعارفش کردم بشینه...

زنگ زدم به منشی گفتم سه تا چای بیاره...

محمد با همون پوزخندش گفت:

معلومه حسابی زندگی مشترک بهت خوش گذشته

با لبخند گفتم:

درسته خیلی خوش گذشته

بعد از چند دقیقه بلند شدن و رفتن فهمیدم به خاطر ظاهرم باهام حسابی سرسنگین برخورد کردن،کلا ازشون خوشم نمیومد دیگه کلا باهاشون رفت و آمد نمی کنم...

سارا:





romangram.com | @romangram_com