#ازدواج_به_سبک_اجباری_پارت_80
آره خب بیدار نمی شدی
ساعت چنده؟
یه ربع به هفت
وااااااااااااااای دیرم شد
سریع از جاش پرید و رفت دستشویی.
خندم گرفت بود پس بالاخره این نظم دقیق و برنامه ریزی علی آقا شکست.
رفتم تو آشپزخونه که خانم بزرگ وارد شد:
سلام خانم بزرگ،صبحتون به خیر
سلام.صبح تو هم خوش
نشست پشت میز و منم براش یه فنجون چای ریختم بعد هم یه لیوان شیر و یه لیوان آب پرتقال جلوش گذاشتم که علی وارد شد...
یه لبخند ملیح زدم و گفتم:
سلام عزیزم ،صبحت به خیر
اونم در جواب لبخندم لبخندی زد و گفت:
سلام عزیز دلم ،صبح تو هم به خیر خانومی
بعدم اومد و گونمو بوسید و نشست روی صندلی،منم عین دقیقا عین خود کوزت براش چای و
romangram.com | @romangram_com