#ازدواج_به_سبک_اجباری_پارت_78
علیک سلام
اومد و نشست روی مبل منم مثل همسرهای وظیفه شناس یه فنجون چای با شیرینی و قند جلوش گذاشتم اونم با لبخند گفت:
ممنون خانمم
خواهش می کنم عزیزم،بخور که خستگیت در بیاد
شام هم از روی اون چیزی که طوبی نوشته بود قرمه سبزی درست کردم با اینکه حدس می زدم برای اولین بار گند خواهم زد ولی واقعا خوشمزه شده بود و قیافه ی خانم بزرگ و علی نشون می داد که گل کاشتم که البته علی جلوی خانم بزرگ کلی تشکر و به به و چه چه کرد...
آخر شب به خانم بزرگ شب به خیر گفتم و رفتم مسواک زدم و به عادت همیشگیم لباسمو با لباس خواب کوتاه قرمز رنگم عوض کردم,بدون لباس خواب خوابم نمی برد.
روی تخت دراز کشیدم که علی وارد اتاق شد و چشمش به من خورد آب دهنشو به سختی قورت داد و چشماشو به زور از من گرفت وتی شرتشو با یه رکابی مردونه سفید عوض کرد و اومد اول چراغو خاموش کرد و اون طرف تخت دراز کشید،داشت خوابم می برد که یه دفه گفت:
می خوای با این طرز لباس پوشیدنت منو تحریک کنی؟ مثه اینکه اون شب خیلی بهت خوش گذشته ولی جهت اطلاع باید بگم من اصلا تحریک نمی شم و طرفت نمیام اون شبم خودت اومدی طرفم
اول یه پوزخند صداداری زدم و گفتم:
اون شب فرق می کرد من مست بودم و حالم دست خودم نبود حتی اگه اورانگوتان هم جای تو بود بازم همون رفتارو باهاش داشتم پس لطفا به خودت نگیر بعدم من عادت دارم موقع خواب لباس خوابمو بپوشم در ضمن من به راحتی تو رو می تونم تحریک کنم و به طرف خودم بکشونم فقط تا حالا خودم نخواستم
هه فک کردی عمرررررررررررررررا
شرط می بندیم
شرط بندی در اسلام حرومه
بگو کم آوردی دیگه چرا بهونه میاری؟!
من عمرا کم بیارم
romangram.com | @romangram_com