#ازدواج_به_سبک_اجباری_پارت_65
نماز که تموم شد دوباره رفتم دیدن ضامن آهو یه خرده باهاش درددل کردم و اومدم بیرون ،وقتی نشستیم تو ماشین رو به راننده گفتم:
دم یه کتاب فروشی بایستید
چشم خانم
بچه ننه رو به من گفت:
کتاب خاصی می خواین؟
به تو ربطی نداره
دیگه حتی لیاقت برادر و حاجی گفتن هم نداره همین بچه ننه هم از سرش زیاده.
دم یه کتاب فروشی وایساد،پیاده شدم و رفتم داخل،رو به فروشنده گفتم:
سلام ببخشید کتاب آموزش نماز و فواید نماز رو دارین؟
بله خانم چند لحظه صبر کنید
اکی
سه تا کتاب برام آورد،رو جلد اولی نوشته بود"آموزش نماز" و روی جلد دومی هم چاپ شده بود"نماز و فواید آن در علم روانشناسی" و روی جلد سومی این تیتر به چشم می خورد"بررسی نماز در علم پزشکی"
ازش خواستم جلداشونو برام با کاغذ رنگی جلد کنه،پول کتاب ها و جلد ها رو حساب کردم و رفتم سوار ماشین شدم.
وقتی وارد اتاقمون شدیم لباسامو با تی شرت و شلوارک قبلیم عوض کردم.
romangram.com | @romangram_com