#ازدواج_به_سبک_اجباری_پارت_42
نفسو محکم فرستاد بیرون و گفت:حالا چی کار دارین؟
از نظر من این زنه خوبه برو باهاش قرارداد ببند
باشه
از اتاقش اومدم بیرون و رفتم تو اتاق خودم و شروع کردم به حاضر شدن،شلوار جین سفیدمو پوشیدم بعد هم شروع کردم به آرایش کردن مثل همیشه پنکک رنگ پوستم،خط چشم با روش خودم,رژ صورتی هم آرایشمو تکمیل کرد هیچ وقت اهل آرایش غلیظ نبودم،موهامو از وسط با کلیپس سرخابی سفید جمع کردم و جلوی موهامم کج ریختم توی صورتم.
گوشواره حلقه ای بزرگ ام رو به همراه دستبند وگلوبند ستشو انداختم،مانتوی سرخابی کوتاه و تنگمو با شال سفید پوشیدم.
کیف و کفش صورتی هم برداشتم و رفتم پایین دیدم بله حاجیمون مثل هیشه با یه تیپ مزخرف وایساده دیگه دقت نکردم چی پوشیده.
اول رفتیم واسه فریبا یه انگشتر برلیان خریدیم بعدم رفتیم خونه ی بهنام.
وارد که شدیم به بهنام و فریبا یه سلام سرد دادم و رفتم تو اتاق قبلیم،آآآآآآآآآااخی دلم برای اتاقم تنگیده بود اشک تو چشمام جمع شد اااااااااااااااه بسه نباید احساساتی بشم.
مانتومو با یه تاپ سرخابی دکلته چسبون عوض کردم و رفتم بیرون.
فریبا از دیدن انگشتر گل از گلش شکفت، کلا از طلا سیر نمی شد برعکس من.
بالاخره آخر شب رسید و من از اون مهمونی مزخرف خلاص شدم.
وقتی وارد خونه شدیم هر کدوم رفتیم اتاقای خودمون.
لباس خوابمو پوشیدم و رفتم توی تختم گوشیمو برداشتم و زنگیدم به شری:
سلام سارا
سلام شری جون،خوبی؟
romangram.com | @romangram_com