#ازدواج_به_سبک_اجباری_پارت_39
خودش گفت:کلید تمام قفل های خونس در ضمن از این به بعد یه کارگر میاد برای پختن غذا و گردگیری و بقیه کارها،امروز بعد ازظهر هم میاد تا باهاش آشنا بشی،بعد از اون با هم باید بریم برای مادرتون یه کادو بگیریم برای امشب که می خوایم بریم خونه عمو مادرزن سلام.
ااااااااااااااااااه بازم از این مراسمای مسخره.من نمی دونم چرا بین این همه آدم باید من بدبخت بشم و گیر این مراسما و از همه مهمتر گیر یه آدم چندش بیفتم.
منظورتون از آدم چندش منم؟
پ ن پ منظورم عمه ی نداشتمه.
لطفا ادبو رعایت کنید
و اگه نکنم؟
از جا بلند شد و دستاشو جوری کوبید روی میز کل آشپزخونه لرزید و فریاد زد:من نمی دونم چه گناهی در درگاه خدا کردم که الان دارم با تو تقاصشو پس می دم؟
خیلی خوشحال شدم بالاخره عصبیش کردم منم از جام بلند شدم و دستامو زدم رو میز و سرمو کشیدم جلو و زل زدم تو چشماش و گفتم:می دونی چه گناهی؟ من بهت می گم اولا ریاکاری چون از این پیراهن های یقه خفه کن می پوشی،سرتو عین یابو می ندازی پایین اگه بری تو دیوار خودت نمی فهمی دوما مغروری جز خود هیچ کسو نمی بینی مثلا خیر سرت بسیجی هستی ولی فقط بلدی به آدم گیر بدی دوست داری همه ازت بترسنتن صدام ناخودآگاه بالا رفته بود،نفس نفس می زدم.
اونم مثل خودم جواب داد:ریاکار بودن که از کافر بودن بهتره از تو که بهترم دین و ایمان نداری و خودتو برای تمام مردا می ریزی بیرون،عقده داری دیگه دوست داری جلب توجه...
با سیلی من رف تو دهنش ماسید،حقش بود داشت به من توهین می کرد بی شعور.
انگشتمو تهدید گونه جلوش گرفتم و گفتم:حرف دهنتو بفهم عین چی چشماتو بستی و دهنتو باز کردی.
دستش روی صورتش مونده بود نفس نفس می زد با خشم نگاهی بهم انداخت و بعدم سریع رفت تو اتاقش و درو بهم کوبید،به درک فدای سرم.
رفتم تو اتاقمو لپ تاپمو در اوردم و وصل شدم به نت،همونجوری که علاف و بی کار تو نت می چرخیدم صدای زنگ آیفون بلند شد فوری رفتم سرمو از پشت چسبوندم به در،یه دفه محکم زده شد به در اتاقم آآآآآآآآآآآآآآخ گوشم کر شد بی شعور نمی تونست یواشتر بزنه؟
یه ذره گوشمو مالش دادم و بعدم با صورتی عصبی درو باز کردم و گفتم:هااااااااااااان چته یابو؟
romangram.com | @romangram_com