#ازدواج_به_سبک_اجباری_پارت_23


تا رسیدم اتاقم با همون لباسا پریدم تو تختم و خوابیدم.از خواب که بیدار شدم تازه یاد برادرمون افتادم حالا اینو کجای دلم بذارم؟

بابا من خیلی سنم کمه برای ازدواج دلم نمی خواد مزدوج بشم!!!!!!

مثل این که چاره ای نیست پس باید خوب فکر کنم.

تا شنبه خوب همه چیزو سبک سنگین کردم و تما جوانبو سنجیدم.تا حالا اینقدر از ذهنم کار نکشیده بودم.تو این گیر و دار از پارتی شب جمعه هم افتادم چون پویا هم اونجا بود نرفتم.

شنبه صبح در خواب ناز فرو رفته بودم که با صدای زنگ گوشیم از خواب پریدم اولش خواستم بی خیال بشم و بخوابم ولی طرف عین چی قطع نمی کرد،زیر لب چند تا فحش دادم و با صدای خواب آلود و با لحن اعتراض آمیز جواب دادم:

بلهههههههههههه؟؟؟؟؟؟؟؟

سلام دختر عمو

با حواس پرتی گفتم:

شماااااااااااااااااا؟

علی هستم

خب باش چی کار کنم؟

مثل اینکه بد موقع مزاحم شدم؟

یه دفه به خودم اومدم هی وای من آبروم پیش این یالقوز رفت.

خودمو از تک و تا ننداختم:


romangram.com | @romangram_com