#ازدواج_به_سبک_اجباری_پارت_22

من باید فکرامو بکنم

تا کی؟

تا شنبه

خیلی خب پس تماس می گیرم خدمتتون

اکی.بای

خدانگهدارتون

از جام بلند شدم و از کافی شاپ زدم بیرون، وقتی رسیدم خونه مثل همیشه به جز احترام کسی نبود، واقعا چه خانواده منسجمی داشتم.وارد اتاقم که شدم بعد از لباس عوض کردن لب تاپمو روشن کردم و یه بار دیگه اسلاید هایی که برای چهارشنبه آماده کرده بودم چک کردم،واسه شامم پایین نرفتم.

تا چهارشنبه چندین بار همه چیزو چک کردم و بالاخره روز سرنوشت سازم رسیدم،صبح بدون زنگ خوردن آلارم گوشیم از دلشوره از خواب پریدم.

اول رفتم یه دوش حسابی گرفتم تا سرحال بشم.وقتی اومدم بیرون مثل همیشه آرایش کردم با این تفاوت که سایه ورژگونه نزدم و رژ مایع قهوه ای رنگ زدم.موهامو خوب خشک کردم ولی بازم یه ذره نم بهش موند دیگه بی خیال شدم و همونجوری سفت و محکم جمعش کردم طوری که ریشه های موهام کشیده شد و ابروهام به سمت بالا رفت.

شلوار پارچه ای دم پا کرم با مانتوی ستش که راسته و فیت تنم بود پوشیدم،مقنعه قهوه ای که نه شل بود نه سفت سرم کردم،جوراب سفید با کفش لژ دار کاراملی رنگ هم پام کردم،لب تاپ و ورقه ی پابان ،موبایل وباقی وسایلی که احتیاج داشتم نامم هم گذاشتم تو کیف لب تاپم.

عطر همیشگی رو که زدم،سوییچ ماشینو برداشتم و از خونه زدم بیرون.

صدای دست زدن کل سالنو پر کرده بود،باورم نمیشه یعنی اینقدر خوب ارائه کردم که نمره کامل گرفتم؟!

یعنی دیگه الان لیسانس می گیرم؟!

وای باورم نمیشه!!!!!!!!!

از یونی که اومدم بیرون یه نفس عمیق کشیدم،انگار هوا تازه تر شده بود!

romangram.com | @romangram_com