#ازدواج_به_سبک_اجباری_پارت_2

چگونه با تو شریک شوم؟

یک ازدواج اجباری را؟

ـــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــ

به نام خداوند بخشاینده مهربان

نمی دونم برای بار پنجم بود یا ششم که لیوانم رو پر از ویسکی کردم و یه نفس بالا رفتم.بدنم حالت سستی و کرختیش هر لظه بیشتر می شد.توی همون حال خماری که داشتم فهمیدم بیشتر موندنم مساویست با گند بالا آوردن،به زور خودمو جمع و جور کردم و زدم بیرون.اینکه چجوری رسیدم خونه رو یادم نیست فقط یادمه تا رسیدم لباسامو کندم و خودمو انداختم رو تخت.

از خواب که بیدار شدم تمام عضلاتم گرفته بود و درد می کرد.حولمو برداشتم و رفتم زیردوش آب داغ.خوب که عضلاتم شل شد بیرون اومدم.با همون حوله نشستم رو تخت وگوشیمو از توی کیفم در آوردم.اوه مای گاد،30 تا میس،17 تا اس.چه خبره!؟

میس ها،5 تا شری ،4 تا شهاب، 6 تا پارمیس،5 تا ساسان،10 تا پویا بود.

اس ها رو باز کردم اولیش از پویا بود:

یهو کجا رفتی؟چرا گوشیتو ج نمی دی؟تو رو خدا جوابمو بده نگرانتم

هه خدا! مسخره

بقیه اس ها هم همین چرت و پرتا از بچه ها بود.

اول زنگیدم به شری تا زحمتم کم بشه.یه بوق کامل نخورده بود که برداشت:

الو معلوم هست کدوم گوری هستی؟بی خبر کجا گذاشتی رفتی دختره خنگ؟نمی گی ماها از نگرانی دق می کنیم امق بی شعور؟

اولا سلام عزیزم دوما گلم باور کن الم غیر قابل کنترل شده بود باید می رفتم.

خب یه خبر نمی تونستی بدی؟

romangram.com | @romangram_com