#ازدواج_به_سبک_اجباری_پارت_11


احترام ناهار چیه؟

احترام دستمال به دست جلوم اومد و گفت:

سلام خانم،خسته نباشید،ناهار قیمه هستش

با دیدن ظاهرش خندم گرفت،دستمال کهنه ای رو برعکس به سرش بسته بود ،صورتش و لباساش هم سیاه شده بود،

پقی زدم زیر خنده ،احترام با تعجب نیگام می کرد بعد اینکه خنده ام تموم شد،با لحن فوق العاده مسخره ای گفتم:

احترام خیلی مسخره و خنده دار شدی،می دونی که بهنام چقدر ظاهر مرتب براش مهمه؟

به وضوح اشک هایی که توی چشماش جمع شد رو دیدم،حقم داشت چون لحنم کاملا تحقیر کننده بود

دستمالی که تو دستش بود حالا مچاله شده تو مشتش داشت فشرده می شد،فشار دستاش به دستمال به قدری زیاد بود که رنگ سبزه پوستش به سفیدی می زد، با صدایی که سعی می کرد نلرزه گفت:

ببخشید خانم حواسم نبود الان لباسامو عوض می کنم

بعد هم با حالت دو رفت.

با بی خیالی وارد اتاقم شدمو لباسامو عوض کردم.داخل آشپزخونه که شدم اولین چیزی که توجهمو جلب کرد ظاهر مرتب احترام بود.

بعد از غذا یه چرت حسابی می چسبید.روی تختم که ولو شدم دیگه هیچی نفهمیدم.از خواب که بیدار شدم ساعت 8 شب بود،اووووف چقدر خوابیده بودم...

از پله ها که رفتم پایین در کمال تعجب فریبا و بهنام رو دیدم که روی مبل های سلطنتی نشستن و مشکوکانه حرف می زنن.

بلند گفتم:


romangram.com | @romangram_com