#ازدواج_به_سبک_اجباری_پارت_107


بله چشم





یه دفه از جاش بلند شد و رفت توی اتاق درو بست.





کرمم گرفته بود شدید، دلم می خواست این ننه فولاد زره رو یه جوری بسوزونم.





از جام بلند شدم و رفتم دم اتاق و گوشمو چسبوندم به در صدای علی میومد:





مامان جان من که دیگه بچه نیستم...




romangram.com | @romangram_com