#ازدواج_با_احساسی_متفاوت_پارت_142

آهنگ چی کار کنم...از نوید راستی(خیلی قشنگه)

سرمو گذاشته بودم روی پاهام و آروم آروم اشک میریختم...حس کردم که یکی کنارم نشست سرمو بلند کردم دیدم که پرهام کنارمه با چشمای اشکیم بهش خیره شدم اینا آخرین لحظاتی بود که میتونستم اینطوری نگاش کنم...دستشو اورد بالا واشکامو پاک کرد و بعدش در آغوشم گرفت،دستمو اوردم بالا و به کمرش چنگ زدم آخه من چطور میتونستم ازین آغوش دوست داشتنی دل بکنم.

پرهام نفس عمیقی کشید و بازدمشو بین موهام بیرون داد وگفت:

-آخه من از دست تو چکارکنم...همه تصمیماتو می گیری وبرنامه ریزیاتو می کنی و بعدشم بدون اینکه هیچ نظری از من بخوای می گی که میخوای از من جدا شی...آخه من از دست تو چی کار کنم؟

سر در گم شده بودم نمیدونستم منظورش ازین حرفا چیه میخواستم از بغلش بیام بیرون که اجازه نداد و گفت:

این دفعه تا حرفامو نزنم نمیزارم ازم جدا شی. -

نفس عمیقی کشید و گفت:

-تمام حرفام تو این یه جمله خلاصه میشه...من دوست دارم و هیچ وقتم طلاقت نمیدم چه دوسم داشته باشی چه نداشته باشی مجبوری منو تا آخر عمرت تحمل کنی و اینقدر پیشم می مونی و من اینقدر بهت محبت میکنم تا توام عاشقم بشی.

ضربان قلبم روی هزار بود باور نمیکردم که این حرفارو از زبون پرهام بشنوم...قلبم پمپاژ خونش چند برابر شده بود با گفتن دوست دارم پرهام...سرمو از روی سینش برداشتمو نگاش کردم و اونم نگام کرد و گفتم:

-پس سایه چی؟

پرهام-سایه فقط می خواست به آمریکا مهاجرت کنه عزیزم و از منی که اونجا اقامت داشتم کمک خواست تا کاراشو زودتر انجام بده.

من-یعنی هیچ علاقه ای بهش نداری؟

پرهام-هیچ وقت بهش علاقه نداشتم.

میخواستم حرفی بزنم که گفت:

-تو نمیخوای چیزی بگی؟

من-نه مثلا چی باید بگم؟

پرهام ابرویی بالا انداختو گفت:

-پس نمیدونی چی باید بگی هان؟

من-نه نمی...

نزاشت ادامه حرفمو بگم و با لباش دهنمو بست...چشامو بستم و دستام ناخوداگاه بالا اومدن و یکیشو دور گردنش حلقه کردم و اون یکی رو توی موهاش فرو بردم و موهاشو نوازش کردم...


romangram.com | @romangram_com