#ازدواج_با_احساسی_متفاوت_پارت_137

من-آخخخ الهی من قربونت بشم.

و بغلش کردمو یه بوس گنده روی لپ تپلش زدم که پریا با غرغر گفت:

-ااااا اینجوری نبوسش پریسا صورت بچم نوچ شد.

من-باشه .

بعدش پارسا گرفتم و رفتم طبقه پایین توی سالن دیدم همه نشستن و دارن با هم حرف میزنن...به همه سلامی کردم نشستم روی کاناپه.پارسارو روی پام گذاشتمو و زیر نگاه کردم تا ببینم پرهام کجاس دیدمش که روی مبلی کنار آرمان نشسته بود و به منو پارسا خیره شده بود و انگار که فکرش جای دیگه بود....با صدای رها توجه هممون بهش جلب شد:

-وووف حوصلم سر رفت باو بیاید یه کاری بکنیم.

من-لابد میخوای برقصی.

همه با این حرفش خندیدیم چون همه میدونستیم که رها وقتی حوصلش سر میره حتی اگه شده با آهنگ غمگینم میرقصه...

رها-خو مگه چیه آره اصلا میخوام برقصم...

بعدش رفت سراغ استریو و روشنش کرد و آهنگی پخش شد که من تو این یک هفته باهاش زندگی میکردم هر چند شاد بود ولی خیلی به دلم نشست.

رها-ای جونم هوایی شدی...ای جونم محسن یگانه.

بعدش رفت دست تک تک بچه ها رو کشید و مجبورشون کرد که برقصن تنها منو پرهام نمیرقصیدیم...پرهامم که باز بهم خیره شده بود و منم به بچه ها نگاه میکردمو به مسخره بازیاشون میخندیدم:

- من برعکس همه پشت خنده هام غمه

تو برعکس منی شادی و غم گین می زنی

ولی تو فوقش اخرش می گی کلاه رفته سرش

باشه کلاه رفته سرم ولی تو رو از رو می برم

خط و نشون کشیدم که خدایی نکرده دیدم

چشمام تو رو نبینه دوری و دوستی همینه

خاطرت هنوز عزیزه اما فکر که مریضه

بهتره دوری باشه نه که یه عشق زوری باشه


romangram.com | @romangram_com