#اعتراف_در_دقیقه_نود__پارت_19
با حالت درمونده ای گفتم :
آره می تونید فرداشب بیاید .
وبدون خداحافظی گوشی روگذاشتم .توپاهام جونی برای راه رفتن نبود اما برای اینکه بابا ومامان متوجه چیزی نشن خودم روبه زور به اتاقم رسوندم .
بلا فاصله مامان وارد اتاقم شد وبادیدن من تواون وضع بادودست توی صورتش زدوگفت:
خدامرگم بده دخترمگه جن دیدی توکه رنگ توصورتت نیست وبعدبافریاد مریم خانم روصدازد.
مریم خانم باعجله بالا اومدودرحالی که نفس نفس می زدگفت:
چی شده خانم ؟
مامان باعصبانیت گفت :
مریم خانم مگه کی پشت تلفن بود که دخترم این ریختی شده.
مریم خانم بالکنت زبان گفت :
والا .. خ..خانم ..مرضیه خانم یعنی چی خانم زمانی بودند .
مامان برای اینکه مریم خانم چیزی نشنوه اونو فرستادتابرای من آب قند درست کنه وبعدخودش درحالی که منوازروزمین بلند می کرد گفت:
romangram.com | @romangram_com