#عشقی_برای_کشتن_پارت_58

به رز نگاه کردو اخمالو گفت:جلوی من داره میگه من هنوز فراموشت نکردم..عجب آدمیه ها.
رز با دیدن غیرتی شدنو عصبانیت الکیه سهیل خندیدوگفت:ولش کن بابا، البته منم کمی از حرفاش تعجب کردم..
سهیل سریع گفت:واقعاً متوجه نشدی؟ میخواست حرص منو دربیاره، ندیدی با چه لبخندی به حرص خوردن من نگام میکرد؟..پسره ی احمق..بریم.
دست رزو گرفتو کشوندو رفتن سمت ماشین..درسته سهیل کمی اعصابش بهم ریخت ولی برای رز جزء بهترین شب زندگیش بود.
***
شب که اومدن خونه سهیل کت مشکیشو درآوردو تی وی رو روشن کرد، رز هم اون اتاق داشت لباس عوض میکرد.
یه فیلم خارجی نشون میداد.
پسره دست دختره رو گرفته بودو میگفت:منو ببخش، درسته که بخاطر پول وخودخواهی خودم باهات ازدواج کردم ولی الآن واقعاً دوستت دارم..دیگه نمیتونم به احساسات خودم دروغ بگم، من بخاطر تو خیلی زجر کشیدم.
سهیل سرفه ای کردو زد اون کانال. داشت یه فیلم خارجی نشون میداد، مرد میانسالی رو نشون میداد که کلاهی روی سرشه وچشماش خمار شده وسیگاری هم توی دستشه.. داشت با حالت مستی میگفت: من دوسش دارم...اولش همه چی بخاطر انتقام بود، اما الآن..من تا سر حدّ مرگ میخواستم نابودش کنم ولی اون خیلی راحت تونست قلب منو بدزده، ولی نمیدونم بتونه منو ببخشه یانه...من..دوسش دارم ..نه...عاشقشم.
سهیل که دست پا شیکسته فهمید یارو چی گفته زد شبکه های ایرانو زیر لب گفت:اَه...خدایا، چه شانسیه من دارم...نخواستم اصن ماهواره ببینم.
زد اخبار نگاه کنه. با خودش گفت:اونی که بیشتر از من خواهان این انتقامه شاهینِ اونوقت من باید اذیت بشم..حتی تی وی هم داره منو مسخره میکنه وکارمو به رخم میکشه.

romangram.com | @romangram_com