#عشقی_از_جنس_اجبار_پارت_88


عرفان_

عرفان_دختره،روانی خل

کیمیا که شکه شده بود سریع برگشت سمت عرفان...با چشامای اشکی به عرفان خیره شد..

عرفان_اخه دیوونه تو که میدونی میمیرم برات،تو که میدونی وقتی باتوام غم دنیا یادم میره..چرا چرند میگی؟

(تو هر حالتی مسخره بازیشو داره ولی از عرفان تابحال اسن همه رمانتیک بازی ندیده بودم)

عرفان باحالت زاری ادامه داد_اخه تو چقدر خنگی کیمیا...

با این حرف کیمیا زد زیر گریه گفت_من...من...عرفان...من..



عرفان اومد جلو دستشو گزاشت رو لبای کیمیاو گفت_میدونم همه چیو...همه چیو ...ولی هیچکدوم از این موضوعات چرند واسم مهم نیست...چون من خودتو میخوام ..کیمیا تو نفس منی...نفسم..نباشی نمیتونم نفس بکشم....

نمیدونم چرا اون وسط من بغضم گرفته بود .....

کیمیا_ینی...ینی با اینکه مثل دختزای دیگه نیستم....دوسم داری؟

عرفان کیمیا رو بغل کرد با بغض گفت_انقدری دوستت دارم که تابحال یکیو انقدر دوست نداشتم ...

سر کیمیا رو بوسید که کیمیا هق هقش اوج گرفت گفت_خیلی..دوستت دارم...از همون موقع که ۱۶سالم بود ...

عرفان گونه کیمیا رو بوسید و گفت_قربونت برم من....

خواستم از اتاق برم بیرون که عرفان صدام زد جانمی بش گفتمو عرفان گفت_مرسی..خیلی گلی ابجی .....

لبخندی زدمو گفتم_فدای داداشیم ...

خیلی خوشحالم که بهم رسیدن خیلی...کاشکی متم به عشقم برسم...

romangram.com | @romangram_com