#عشقی_از_جنس_اجبار_پارت_49


درگیر افکار خودم بودم که با صدای ارمیا جیغ زدم خواستن از رو صندلی بلند شم که بومببب افتادم پایین

وایییی باسنم ....اخ..اخخخ مردم ارمیا اومد شبیه علم یزید دست به کمر روی سرم ایستاد

ارمیا_عرضه نداری عین ادم از رو صندلی بلند شی؟

همونطور که ناله میکردم گفتم_تو شبیه جن اومدی

ارمیا_ :

پایه صندلی رو گرفتم و بلند شدم اخخخ ننه

_کجا بودی؟

ارمیا_باید برات توضیح بدم؟

_نه...خب اصن ب من چ

ارمیا_برو لباس بپوش بریم خونه عاقاجون

_چرا؟

ارمیا_دعوتیم

_الان بریم ؟به این زودی؟؟

ارمیا با پوزخند_سرکار ساعت ۴بعدازظهره

بلند گفتم_چهار؟؟یعنی من انقدر خوابیدم

ارمیا_شانس اوردی دیشب هیچی نشد انقدر خوابیدی ورگرنه فک کنم دو روز خواب بودی

از خجالت سرخ شدم چه بیتربیته ها😐

romangram.com | @romangram_com