رمان عشقی از جنس اجبار

#عشقی_از_جنس_اجبار_پارت_48


جیغ زدم گفتم_کیمیاااااا

درحالی که میخندید_جونم مای خاخر (خاخر به زبان مازنی یعنی خواهر )

_کوفت خاخر

کیمیا_بده خاخرمی؟دلمو شوکوندی

زرت قطع کرد وایییی خله ولی عاشقشم دو ثانیه نشد که زنگ زد

_مگه قهر نکردی؟

با پرویی _No NO

_هوفففف عن که میگن شمایی

کیمیا_اون که عمته.....راسییی اگه بدانی دیشب چه شد ؟یه چیزی را یافتم؟

بلند شدم از رو تخت به سمت اشپزخونه رفتن خونه تو سکوت مطلق بود

_چی یافتی؟

کیمیا _اوه اوه امیر امد بعدا میزنگم میگم

خرو میبینیا گذاشتم تو خماری بعد قطع کرد

رو صندلی اشپزخونه نشستم تازه یه نگاه ب خودم انداختم

کی لباسمو عوض کرد؟؟جیغ زدم ارمیاااا واایییی ابروم رفت

واییی لباسمو کامل در اورد ..نههههه...

اه چته غزاله شوهرت بود ...هیچ ایرادی نداره

romangram.com | @romangram_com